عشق

عشق زیستن است ، اما برای فنا .

چنگ بي قانون

خدارامحتسب ما را بفریاددف ونی بخش ××××× که سازشرع زین افسانه بی قانون نخواهدشد

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

ملامتگري

علي اخوان
ملامتگري
يك پيشواي ديني از آن جهت كه يك پيشواي ديني است" دعوت به ملامت گري نمكند "خيلي از اعمال است كه رهبر وپيشوا " آنها رانبايد به پيروان خود بياموزد" بلكه پيروان بايد خود به دنبال آنها بروند" وآنها را بياموزند ، بطور مثال" بعضي افعال خوب" رانه خودبايد انجام بدهند" ونه به پيروان خود بياموزند " وپيروان بايد بفهمند چه اعمالي هستند كه مقتضيات رهبري بايد از انجام آن بپرهيزد " ولي پيروان مي توانند آنها را انجام بدهند " در قرآن آمده است" كه ما بر مسيحيان رهبانيت را توصيه نكرديم "آنها خود ايجاد كردن آن را " ايرادي هم ندارد ولي شرايط هاي آن را رعايت نكردند" وبعد آن را به فساد گشاندند" هيچ رهبري نمي تواند بگويد" يك سري اعمال هستند" که در ظاهر بد هستند " اما شما آن كارهاي بد را انجام بدهيد" تا حب جاه از وجود شما زدود شود " اين خود پيروان زيرک هستند" كه رفته رفته به فهم آن مي رسند "ومي دانند كه يك اندازه از ملامت گري" براي وجود هر انساني لازم است" والبته آن رانبايد شيوه زندگي خود قراربدهند "
همه ما انسان ها حب جاه داريم " دوست داريم "در چشم "ودل "ديگران جا بگيريم "و عيوب ما" از ديگران پوشيده باشد " اين هميشه يك حد نرمال" واعتدالي "ويك شيوه افراطي "وتفريطي دارد" ومردم عموماٌ بسوي دومي در حركتند " فرعون از وفور همين مدحا فرعون شد " صوفيان مي گفتند" مدح يعني ذبح كردن" انسان و مي گفتند" كساني كه مدح شمارا مي كنند" خاك بصورت آنها ريخته وآنها رااز خود دور كنيد .
( وبالاترين درجه زهد آن است " كه نفهمند كه زهد مي ورزيد )

تعريف حكمت


تعريف حكمت
تعريف حكمت : حكمت يعني فضيلت عقل عملي يعني به غايت رساندن مقدمات "درنظر يك حكيم" خداوند مدير ومدبر است" وپيامبر در همين حد جلوه مي كند" وحكيم از سنجش وتدبيرخداوند قضاوت ميكند .
اگردين دريك جامعه قوي باشد" حتماٌهم سياسي خواهد شد" وآن زمان است كه درتحولات اجتماعي نقش بازي خواهد كرد"
دردينداري عالمانه اول دين براي زندگي است" و دوم براي عادت زندگي است "نه ديني كه به زندگي معنا مي دهد " اما ديني كه با زندگي عجين  شده است" اين خود زندگي است" وفراتراززندگي نميرود" وبصورت عادت زندگي درمي آيد" و آسان گيري ديگر آفتي است" كه با اين انتخاب انسان را اساساً ازرسيدن به درجات بالاتر باز مي دارد "آسان گيري انسان را قانع مي كند" به متاع هاي بي ارزش وابسته مي كند  انسان را از به دست آوردن متاع هاي شريفتر كه با زحمت به دست مي آيد باز مي دارد "
دينداري عالمانه آسانگير نيست" وسختگير است" درتوزيع متوازن حساسيتهاي ديني  "(به سجدهاي طولاني مردم نگاه نكنيد به راستگوي وامانتداري آنها نگاه كنيد )

علي اخوان

شريعت وطريقت

علي اخوان
شريعت وطريقت
شريعت از جنس علم وطريقت از جنس فعل است " دينداري مصلحت انديش عاميانه وعالمانه جامع وناظر اين دو هستند " در دينداري عاميانه ارتباط اين جهان وآن جهان خيلي مهم نيست " اينجا اندوختن است وآنجا برداشتن " وهر عملي كه انجام مي دهيم بايگاني ميشود" وذره اي از آن ضايع نمي گردد" ودر جهان ديگر آنهارا با امانت تام وتمام وكامل به ما باز مي گردانند " كريمانه " اين يك تصور ساده انديشانه است "ما بايدبين اين دوجهان يك ارتباط قائل شويم " به همان اندازه كه درشخصيت كنوني ما اثر مي گذارد" داراي ارزشهاي ديگري نيز هستند "در غيراين صورت ميتوان آنهارابي ارزش خواند  (پيوند اين جهان با جهان ديگر يك حقيقت است وآن حقيقت خود ماست )ما ازاين جهان به جهان ديگر مي رويم" آخرتمان را با خودمان حمل مي كنيم" آخرت ما در جاي به انتظار ما ننشسته است " پس اگر اين شخصيت آباد باشد "مادرآن جا درخانه آباد" زندگي خواهيم كرد ".اگر اين شخصيت خراب باشد" ماآنجا دريك خانه خراب زندگي خواهيم كرد" پس ما هر عملي كه انجام مي دهيم "روي همين شخصيت بايد انجام بدهيم" تا در آن جهان شخصيت اصلي ما متجلي شود "تفاوتي ميان اين جهان وآن جهان نيست "  ذخيره اعمال درجهان ديگر" وبه ميدان آمدن درآن جهان يك نگرش عاميانه است" اگر كسي هزار بار به حج برود"و هيچ تاثيري درشخصيت او به جا نگذارد" اين اعمال فاقد ارزش هستند  "(ارزش شخصيتي ) بايد اين اعمال شخصيت اورا متحول كند"  فهم رابطه اين جهان با جهان اخروي " وتاثيري كه بر شخصيت ما مي گذارد" كليد حل اين مسئله است " وبطبع توزيع متوازن حساسيت ها رابه دنبال خواهد داشت" وبه ما آموزش خواهد داد" كه نسبت به چه اعمالي حساسيت بيشتري داشت باشيم" ونسبت به چه اعمالي حساسيت كمتري بورزيم" كدام ها را اصلي وكدام هارا فرعي بدانيم" وكدام را فداي ديگري بكنيم " چگونه عقلمان به چشمان نباشد" و نپنداريم كه هرچه حجم اعمال بيروني افزونتر باشد بهتر است" وبهشت آباد تر مي شود" هيچ چيز در هيچ جا وجود ندارد" ودنياو آخرت ما در وجود ماست " وهرچه اين" آدم" آدمتر" شد بهشتي تر وآبادتر است " واين انسان مصلحت انديش عالم ومحقق است كه مي داند" بايد اين كويرستان وجود خود را آباد سازد" تا مهيا شود "جهت رويش حقيقت وجودي"  وبهار وجودي" وبه همين دليل است" كه به طريقت متوسل مي شوند" كه نه توصيف راه كه پيمودن راه است" آن هم دروجود خود آدمي " آن زمان ما خودمان هم" راه هيم" وهم راهرو "( نه راهي در بيرون ) وطبيعتاٌ پيمودن اين راه با آسانگيري سازگار نيست  "
در اوج همه اين توصيف ها " ودر سير وسلوك ودرطريقت" ودرپيمودن راه براي آباد كردن "خانه ابدي خويش" هيچ چيز بهتر وموثرتر وسازنده تر" از آن نيست كه آدمي از آن چه خود دوست مي دارد" فدا كند "وبالا ترين اعمال آن عملي است "كه به زور خود را بدان وادار كني" نه عملي كه تمايل تو نسبت به اوست" كه انجام دادن آن يكي از اميال طبيعي انسان" را ارضاع مي كند" اما افضل اعمال همان است" كه گفته شده ودر صدر همه اعمال سلوكي اين است : كه به كمال نمي رسيد مكر از آنچه دوست داريد فدا كنيد "
عبادت هركسي ويژه خود اوست " انسان بايد سختيهاي خود رابيازمايد " نه آسانيهاي خود را"وبراي يك انسان سالك يك امر ثابت شد است" كه اعمال بايد روح اورا به كمال برساند .
عرفان بيشتر به كارهاي ميپردازد كه سخت است" وآنقدر به آن عمل ميپردازد" تا اسان شود" بعد يك چرخش عظيم" در روح آدمي پديد مياورد" ودر شروع به كارهاي مي کند که حائز اهميت بيشتري است" كه خلاف عادت باشد "
دينداري عاميانه" يك دينداري عادتي است" و در دينداري عالمانه" هرعبادتي يك حركت خلاف عادت است" چون رودرروي اميال آدمي مي نشيند" وآدمي رابه جهد" در اجتهاد وادار مي كند " و به اين طريق تغير در انسان بوجود مياورند "  هرشخصي بايد عادات ديني خود را وارسي كند "كه در عمل چه عاداتي را بعنوان دينداري وام گرفته است" اگر چه اعمال ديني هستند" اما خاصيت كمي دارند "براي اينكه بدل به عادت مي شوند "پس براي عروج از دامي كه درآن گرفتار شده است " بايد دست به اعمال خلاف عادت بزند" و برترين آن اعمال " آن اعمال ديني است "كه انسان خود رامجبور به آنها مي كند "
هيچ بزرگي به بزرگي نرسيد است "مكر به قرباني كردن "محبوبي را تجربه کرده باشد" واين بزرگترين تجربه اي است" كه بدست مي آورده است "يك انسان چند دفعه خطر كرده است " چند دفعه گذشته كرده است" وچند دفعه پا روي خواسته هاي خود گذاشته است" با اين معيارها مي توان قضاوت كرد" كه شخصي در عرصه دينداري عالمانه عمل كرده است "يانه " يا عامي آسان گير است "يا طالب سختيها است " و اينها سه عنصر سلوك هستند " كه شخصيت آدمي را جلاء ميدهد" وزنگار آن را از بين مي برد" وكيميا اثر هستند"

((التقاط در دين))


((التقاط در دين))
تعدادي از محققان ديني به دنبال خلوص در دين هستند" ومي خواهند دين خالص وپاك و دست نخوردرا حفظ کنند وحقيقت آن به دينداران عرضه کنند". ديني كه از معبر قرنها وعصرها وتفكرها عبوركرده است" غبار وزنگار بدان نشسته است" وچون يك سنت به دست ما رسيده است" بعضی ها فكرميكنند خالص نگه داشتن آن مانند خالص نگه داشتن دين است" وچيزي را كه با نياز امروز دينداران متناسب نيست ازآنها مي خواهند كه آن را بپسندند وبپرستند وحمل كنند" ومورد استفاده قراردهند اين اجتهاد خودسرانه در دين است كه استفاده اي ندارد .
"توانايي ديني" يعني پاسخگوي دين" به نيازهاي امروزبشر " بعضي ها خيال مي کنند  كه تواناکردن دين يعني انديشهاي بيگانه را وام گرفتن وآن را در اندام دين تزريق کردن است " در جهت حيات دين" اين يك نوع ايدئولوژي انديشي است"، توانايي بدانجهت است كه شما وسيله را در نسبت با هدف توانا بخواهيد"، زمانيكه وسيله اي داريد(دين )آن را تندروتر بخواهيد اساسي ترين شکل كاربرد ابزاري از آن وسيله است " استفاده ابزاري در غير اين صورت خاصيت ديگري ندارد " خودبه خود مطلوب نيست براي خدماتش مطلوب است ."
 اسلام روشنفكرانه نسبتي است "كه ميان دو گروه براقرار است" يكي كساني كه خواهان اسلام خالصند" وديگر کساني خواهان توانايي ديني هستند" برقرار مي گردد"  اسلام روشنفكرانه يعني اجتهاد خود سرانه در دين كردن است ".
 روحانيت با آن برسر مهر نيست" در اين نوع از اسلام(روشنفکرانه) احكام دين ناظر به مسائل دنيوي است"وپاي عقل را درآن باز مي گذارد ". دينداريي مصلحت انديش عاميانه عقل را تعطيل ميكند".
اسلام روشنفكران به اسلامي گفته ميشود كه در آن به انسان مجال تعقل داد مي شود ودريچه هاي ازعقلانيت براي وارد شدن در در عرصه دينداري باز ميكند" كه به آن دينداري مصلحت انديشانه عالمان ميگويند. "
اگر بين هدف ووسيله انسان يك نسبت عقلاني قائل شويد" اين دينداري عالمانه است  " اگر اين نسبت تقليدي ، ارثي ، علتي ،  مناسكي باشد دينداري عاميانه است . مصلحت انديشي بدين معني نيست "كه هر بدبختي وهرفقروفلا كتي در بسته وسربسته مصلحتي است كه بايد بدان تمكين كرد ."
((دكتر علي شريعتي ميگويد : تو سري خوردن با هيچ منطقي سعادت نيست . ))

علي اخوان

يأس از خلق


يأس از خلق
بزرگترين مشگل ما اميد به خلق است" بايد توقع خود را از خلق كم كنيم " بايد در خود اين انديشه را زنده كنيم كه من هيچ انتظاري از خلق ندارم " مثلاٌ چرا به من سلام نميكنند " چرا به من احترام نمي گذارند وغيره ...وبايد خيلي از اين توسلها از بين برود"
حضرت علي مي فرمايد :( اگر مي تواني چنان كن كه ولي نعمتي جز خدا نداشته باشي چنان كن .)
علي اخوان

تحمل جفاي خلق


تحمل جفاي خلق
درمقابل جفاي خلق بايد حلم داشت واين ادب اجتماعي باعث سوء فهم قرار گرفته شده است " در مقابل زير دستان تحمل جفاي خلق رواست " اما در مقابل جفاي زبر(بالا) دستان نه " اين رويه نا صواب "كه در بعضي از شاخه هاي تصوف وجود دارد كه مستلزم پذيرفتن ستم هستند" ، در مقابل ظلم ظالم سكوت مي كردند" ومورد ملامت دينداران قرار ميگرفتند" وآن محصول بد فهمي" وبد عمل كردن" بدين دستورات نيك است .
انسان در اين جهان زير دستان و زبر دستاني دارد "زير دستان بسيار به انسان جفا ميكنند بايد در مقابل آنها حلم ورزيد اينجاست که" انسان خودراصيغلي ميكند "
اما در مقابل زبر دستان جفاي آنهااز جنس ظلم است " در مقابل ظلم سكوت جايز نيست " اين شخص واجد شخصيت پيامبران است " نزديك است " شخصيت انسان حليم با شخصيت پيامبر " از مهمترين رموز موفقيت پيامبران حلم آنها بود است" وحلم ورزيدن در مقابل كه كساني كه از لحاظ فهم از تو پائين ترند" واين جمله معروف از پيامبر است كه مي فرمود : خدايا اينان را هدايت كن "وحضر ت موسي مي فرمود خدايا اين ها را ببخش "
اين حلم ورزيدن ضامن ساختن شخصيت انسان در اين جهان است "كسي كه برتر از شما وبه قصد برتري جوي وگوفتن شخصيت شما با شما مواجه مي شود اينجا جاي سكوت نيست" درآويختن با شخص ظالم باعث شگوفائي درشخصيت آدمي مي شود "
مي باش چو خار حلقه بر دوش                                   تاخرمن گل گشي درآغوش
اما در مقابل زير دستان عمل شما بايد صددرصد فرق کند" اينجا فقط حلم است" اينجا سكوت وفروخوردن خشم است "خويشتن داري است" که درساختن شخصيت آدمي بسيار موثر است "
""عمل خلاف شخصيت شکن است "" و همين عقوبت اخروي است "كه انسان با يك شخصيت معيوب وارد آن جهان بشود "
توبه ومحاسبه عالمانه و  وسختگيرانه بر نفس آدمي بايد توام با بصيرت باشد " شخصي كه فرق ميانه خوبي وبدي را نمي داند " نمي تواند از بدي توبه كند " اين عمل بدون علم بي معنا است " بايد بصيرت نظري يافت يعني بايد به شناخت وفرق ميان خوبي وبدي دست يافت" تادر عمل جهت گيري صحيح داشت" در دعا همين معيار صادق است" تا انسان خوبي وبدي "را از هم تميز ندهد "نمي داند از خدا چه چيزي رامي خواهد "
وحضرت علي مي فرمايد : كار اندكي كه بر آن مداومت بروت بهتر كار بزرگي است كه زود ملال بياورد "
علي اخوان

مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت


مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت
شب , چرائی گفت و خواب از سر گرفت .
مرغ , وائی کرد , پر بگشود و بست
راه شب نشناخت در ظلمت نشست .
 من همان مرغم , به ظلمت باژگون
 نغمه اش وای , آبخوردش جوی خون .
دانه اش در دام تزویر فلک
 لانه بر گهواره ی  جنبان ِ شک .
 لانه می جنبد وز او ارکان مرغ
 ژیغ ژیغ اش می خراشد جان ِ مرغ .
 « ای خدا ! گر شک نبودی در میان
 کی چنین تاریک بود این خاک دان ؟
گرنه تن زندان تردید آمدی
 شب پر از فانوس ِ خورشید آمدی .»
 من همان مرغم که وای آواز او
 سوز مأیوسان همه از ساز او
او ز شب در وای و شب دلشاد از اوست
شب , خوش از مرغی که در فریاد اوست
 گاه بالی  می زند در قعر ِ آن
 گاه وائی می کشد از سوز جان .
خود اگر شب سرخوش از وایش نبود
 لاجرم این بند بر پایش نبود .
وای گر تابد به زندانبان  ریش
 آفتاب عشقی از محبوس ِ  خویش !
 من همان مرغم , نه افزونم نه کم .
قایقی سرکشته بر دریای غم :
گر امیدم پیش راند یک نفس
 روح دریایم کشاند باز پس .
 گر امیدم وانهد با خویش تن
 مدفن دریای بی پایان و , من !
 ور نه خود بازم نهد دریای پیر
گو بیا , امید ! پاروئی بگیر ! 
 خود نه از امید رستم نی ز غم  ,
 وین میان خوش دست و پائی می زنم .
 من همان مرغ که پر بگشود و بست
 ره ز شب نشناخت , در ظلمت نشست .
نه غم جان است و نه پروای نام
 می زند وائی به ظلمت , والسلام

فهرست وبلاگ من

کل نماهای صفحه

سوخته دلان

هرچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند

ویرایشگر متن

یا با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
اینجا ایران است سرزمین من سرزمین کسانی که ایمانشان و عقیده خویش استوارند،. با پشتیبانی Blogger.

تجارب پیامبری

د ،