مدهوش جام عشقم ، جامی که می فشاند جام جهان نما را ، بردوستان جانی یا دشمنان فانی ،یک دم نظر که دارد درخاک این نیستان ، تاراز کیمیا را برآدمی نشاند ، دست من شکسته بردامنش نشیند ، تا این قیامت او قامت خمید گان را ، در منظر دوچشم سودایی عشق او بود ، عاشق چنین شکست در عالمی ندیدم ، هرگز مجال دیدار در خاک نیست امکان ، باشد که چشم بیدار تا روز حشر باشد ، قامت خمیدگانیم برما ترحمی کن ، شاید که این کمان را تیر دگر نباشد ،مهجور در کناری همچون افتادم وحیران ، باشد که قامت دوست درد دوا نماید ،
مقام عشق مقام بودن نسیت مقام شدن است مقام دیدار است مقام لقااست .
مقام عشق مقام بودن نسیت مقام شدن است مقام دیدار است مقام لقااست .