
دیوانه ام دیوانه ام در دست عشق افسانه ام
در هرصدف درُدانهام هذاجنون العاشقینمن بحر عمان ویم من گوهرکان ویم
من آیه شأن ویم هذا جنون العاشقین
توفیق حق چوگان من ، چرخ فلک میدان من
خورشید سرگردان من هذا جنون العاشقین
عرش برین سرگشته ام مهرو مه از غم گشته ام
روح القدس گم گشته ام هذا جنون العاشقین
من سایه نور ازل ایمن زنقصان و خلل
در عالم بیت العمل هذا جنون العاشقین
من ماه را منشق کنم ، مشتاق را مشتق کنم
تا باطلی را حق کنم هذا جنون العاشقین
آمد ندا از آسمان کای جسم عالم را چو جان
ما را جدا از خود مدان هذا جنون العاشقین
من عرش و افلاک ویم ، من گوهرپاک ویم
من چست و چاک ویم هذا جنون العاشقین
عالم زمن پر من تهی از کثرت از انُبهی
گه مبتدی گه منتهی هذا جنون العاشقین
دوزخ دم سوزان من فردوس اعلی جان من
رضوان یکی مهمان من هذا جنون العاشقین
من کفر را ایمان کنم آباد را ویران کنم
درویش را سلطان کنم هذا جنون العاشقین
آن شمس بگذشت از جهان این شمس آمد ناگهان
این عین آن ، آن عین این هذا جنون العاشقین